یر به یر؟

حالا یر به یر شدیم؟ حالا دلت خنک شد؟ دو روزه تنم میلرزه؟ هر وقت دلت خنک شد و حرف حساب خواستی بزنیم بگو...

ما

سلام
حالت خوبه؟ بگذریم که همیشه میگی خوبی و از لحنت هم بوی ناراحتی و خشم رو میشه فهمید...
ایکاش کاری میتونستم بکنم که حالت بهتر شه... نمیدونم از من ناراحتی یا از بابا. شایدم از ترکیبشون. من کاری نمیکنم و بابا نظرشون برگشته... یکی دو دفعه ای سعی کردم که کاری بکنم ولی نمیتونم واقعاً :( ایکاش این رو درک میکردی...

نمیدونم... مخمصه ی بدیه...

خدا کمکمون کنه...

راستی...
امروز واقعاً جات خالی بود... طرف عجب صدایی داشت... صداش بدون بلنگو تو کل مسجد میپیچید وقتی که اذان میگفت... واقعاً جات خالی بود... دلم میخواست بازم لحظه های خوب داشته باشیم... لحظه هایی که اینقدر پیچیده نبودند... لحظه هایی که با یه ماشین کوکی دلت شاد میشد و با یه لبخندت دلم از سوسک و موش خالی...

انگار "قسمت" نبوده که بی درد سر بریم سر خونه زندگیمون... انگار باید لحظه به لحظه ی این فرآیند نامزدی و عقد رو طی کنیم و تمام بلایای طبیعی و غیر طبیعی سرمون بیاد... معلومم نیست! خدا رو چه دیدی! شاید ازدواج کنیم بریم سر خونه زندگی بیشتر از این هم سخت باشه :) زندگیه دیگه... میگن دعوا و سر و کله هم پریدن نمکشه... چه میدونم ... شاید بچه دار نشیم... شاید فقیر باشیم... هزار و یک شاید دیگه خداکنه سرمون نیاد....

من ماه عسل، مشهد رو دوست دارم :) هم زیارته، هم دینم رو بهت ادا کردم و هم خوش میگذره :)
بعدش جتوب... شیراز و اصفهان یا بریم غرب، مثلاً همدان... همدان قشنگ بود و خیلی هم آروم :)
شمال رو دوست ندارم... همش مرطوبه :((
به اندازه ی کافی کشیدم از دست شمالیا :(
تبریز هم میگن قشنگه :) ولی خوب... باید ترکی بلد باشیم :) راستی، تو دوست دم بخت ترک نداری؟ :))
تو کدوم رو میپسندی خانومی؟

سلام

نمیدونم...
سخت گیر کردم، گیر کردیم :(

نگرانم :(