خوبی؟ فکر نکنم خوب باشی ..... احتمالا چند وقتی هست که نماز قضا داری .....
حق داری ازم دلخور باشی ..... کاملا حق میدم بهت! خیلی اذیتت کردم با حرفام! نه ثمری داشت، نه من آروم شدم و نه تنها به تو کمکی نکرد بلکه باعث دلخوری هم شده!
اگه همه چیز عادی بود، اگه مثل ۲ ماه قبل، یا شایدم اردیبهشت ۸۶ بودیم، میپرسیدم چرا ازم دلخوری کامران؟:) اما الان نمیپرسم! دیگه جرات پرسیدن بران نداشتی ..... جرات دوست داشتن، جرات وابسته شدن، جرات محبت کردن، جرات ابراز علاقه کردن، جرات هیچی رو برام نذاشتی! هر دفعه یجوری پس زدی منو! هر دفعه یجوری زدی تو ذوقم! طوریکه اصلا نمی دونم چی باید چجوری باشه! ترجیح میدم از تنهایی و دلتنگی بمیرم تا اینکه با هم باشیم و عین دو تا یخچال فریزر باشیم و بزنیم تو ذوق هم! دیگه جرات ندارم بهت نزدیک شم! اگه هم نزدیک شی، جمع میشم تو خودم! برای اینکه میدونم دو هفته یا حتی ممکنه یه هفته بعدش بازم بزنی تو ذقم و پی بزنی!
خیلی حرفا بود ..... خیلی حرفا هست ..... اما نه من جرات گفتن دارم و نه تو تمایلی!
به نوشتن روی آوردم که تخلیه شم! که حرفامو بنویسم ...... که چیزایی که میتونست باشه رو بنویسم ...... که بگم شعری که گذاشتی خیلی قشنگه ...... بگم چقدر آرزو داشتم من جای اون بودم: When I can't sleep at night and I just stare at the moon, Listening to your beating heart, To know that you're with me, and the love that you give me, Keeps me from falling apart, I'm not scared anymore;
اما نیستم ...... تو گفتی بهم طلاق! تو گفتی یا بس میکنیم یا دست میزاری روی دهنم! و من دیگه دست گذاشتم روی دهنم ...... نیست میشم همونطوری که تو می خوای ...... کمرنگ میشم که راحت باشی ...... که خودت باشی و خودت و چیزی اذیتت نکنه ...... و بیشتر از این اذیت نشی که عقد نکردی ......
پ.ن: میخواستم بگم تلفنها رو هفتهای یکی دو بار کنیم، احتمالا بهتره ...... کمتر اذیت میشی .....
یادته چقدر تو روم زدی محرم شدن رو؟ باور می کنم که ناخودآگاه و بدون قصدی اینکارو کردی:) اما من یه دخترم ...... سنگینه برام ...... خیلی سنگینه!!!
و ماجرای عقد ...... اونم زدی تو ذوقم ........ و من دیگه از کجا بدونم اگه چیزی بگم، حرفی بزنم، کاری بکنم تو نمیزنی تو ذوقم .......
من ساکت شدم ...... گفتم که قول دادم! ۴شنبه شب قول دادم یادته!؟ فقط دیگه شعر مینویسم ...... شایدم داستان ....... دیگه اذیت نمیشی از من! قول دادم که ساکت باشم!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
پروردگار
سلام! وقت بخیر:)
خوبی؟
فکر نکنم خوب باشی ..... احتمالا چند وقتی هست که نماز قضا داری .....
حق داری ازم دلخور باشی ..... کاملا حق میدم بهت! خیلی اذیتت کردم با حرفام! نه ثمری داشت، نه من آروم شدم و نه تنها به تو کمکی نکرد بلکه باعث دلخوری هم شده!
اگه همه چیز عادی بود، اگه مثل ۲ ماه قبل، یا شایدم اردیبهشت ۸۶ بودیم، میپرسیدم چرا ازم دلخوری کامران؟:)
اما الان نمیپرسم! دیگه جرات پرسیدن بران نداشتی ..... جرات دوست داشتن، جرات وابسته شدن، جرات محبت کردن، جرات ابراز علاقه کردن، جرات هیچی رو برام نذاشتی! هر دفعه یجوری پس زدی منو! هر دفعه یجوری زدی تو ذوقم! طوریکه اصلا نمی دونم چی باید چجوری باشه! ترجیح میدم از تنهایی و دلتنگی بمیرم تا اینکه با هم باشیم و عین دو تا یخچال فریزر باشیم و بزنیم تو ذوق هم! دیگه جرات ندارم بهت نزدیک شم! اگه هم نزدیک شی، جمع میشم تو خودم! برای اینکه میدونم دو هفته یا حتی ممکنه یه هفته بعدش بازم بزنی تو ذقم و پی بزنی!
خیلی حرفا بود ..... خیلی حرفا هست ..... اما نه من جرات گفتن دارم و نه تو تمایلی!
پروردگار
به نوشتن روی آوردم که تخلیه شم! که حرفامو بنویسم ...... که چیزایی که میتونست باشه رو بنویسم ...... که بگم شعری که گذاشتی خیلی قشنگه ...... بگم چقدر آرزو داشتم من جای اون بودم:
When I can't sleep at night and I just stare at the moon,
Listening to your beating heart,
To know that you're with me, and the love that you give me,
Keeps me from falling apart, I'm not scared anymore;
اما نیستم ...... تو گفتی بهم طلاق! تو گفتی یا بس میکنیم یا دست میزاری روی دهنم! و من دیگه دست گذاشتم روی دهنم ...... نیست میشم همونطوری که تو می خوای ...... کمرنگ میشم که راحت باشی ...... که خودت باشی و خودت و چیزی اذیتت نکنه ...... و بیشتر از این اذیت نشی که عقد نکردی ......
پ.ن: میخواستم بگم تلفنها رو هفتهای یکی دو بار کنیم، احتمالا بهتره ...... کمتر اذیت میشی .....
پروردگار
یادته چقدر تو روم زدی محرم شدن رو؟ باور می کنم که ناخودآگاه و بدون قصدی اینکارو کردی:) اما من یه دخترم ...... سنگینه برام ...... خیلی سنگینه!!!
و ماجرای عقد ...... اونم زدی تو ذوقم ........
و من دیگه از کجا بدونم اگه چیزی بگم، حرفی بزنم، کاری بکنم تو نمیزنی تو ذوقم .......
من ساکت شدم ...... گفتم که قول دادم! ۴شنبه شب قول دادم یادته!؟
فقط دیگه شعر مینویسم ...... شایدم داستان .......
دیگه اذیت نمیشی از من! قول دادم که ساکت باشم!