-
یر به یر؟
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 15:06
حالا یر به یر شدیم؟ حالا دلت خنک شد؟ دو روزه تنم میلرزه؟ هر وقت دلت خنک شد و حرف حساب خواستی بزنیم بگو...
-
ما
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 22:23
سلام حالت خوبه؟ بگذریم که همیشه میگی خوبی و از لحنت هم بوی ناراحتی و خشم رو میشه فهمید... ایکاش کاری میتونستم بکنم که حالت بهتر شه... نمیدونم از من ناراحتی یا از بابا. شایدم از ترکیبشون. من کاری نمیکنم و بابا نظرشون برگشته... یکی دو دفعه ای سعی کردم که کاری بکنم ولی نمیتونم واقعاً :( ایکاش این رو درک میکردی......
-
سلام
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1386 12:56
نمیدونم... سخت گیر کردم، گیر کردیم :( نگرانم :(
-
تو
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 03:03
میدونی داری چیکار میکنی؟ درد... درد... درد... درد دارم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 بهمنماه سال 1386 19:11
آره ... من خوب نیستم... همون وقتی هم که تو یابو مسنجر با دشنه افتاده بودی به جونم هم خوب نبودم... ولی چیزی نگفتم... گذاشتم بزنی تا آروم شی... و تو محکم تر زدی، محکم تر و عمیق تر... گفتی تو به درد تخلیه شدن نمیخوری... با خودم گفتم باشه، مثل اینکه هنوز آروم نشده و اینجوری نمیشه... با خودم گفتم خوب پس دعوا میکنم، داد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 بهمنماه سال 1386 17:27
میدونی چرا نیستم؟ چون خیلی از دستت دلخورم :(
-
I'm not scared anymore
پنجشنبه 18 بهمنماه سال 1386 17:36
I'm Not Scared Anymore When I'm lying in the arms of the woman I love, I'm completely at peace with the world, And the dark clouds around me that often surround me, Just fall away into the night, I'm not scared anymore; When I can't sleep at night and I just stare at the moon, Listening to your beating heart, To know...
-
ک.
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 00:32
باشه... حق با توئه... من نگفته بودم مسئولیت پذیر نیستم نگفته بودم اینقدر اذیت میکنم البته نگفته بودم هم که بازی خوردم... هر چقدر زور دارم میزنم... جهنم... یا میشه یا نمیشه... چی کار میتونم بکنم؟ شاید رسمش اینه...
-
ک.
یکشنبه 7 بهمنماه سال 1386 16:54
بهت زنگ نزدم یا اس ام اس نزدم چون وهاب چهار ساعت بالای سرم بود... خیلی عصبانیم... اونقدر که نمیتونم حرف بزنم... چی بود که من میدونستم و بهت نگفته بودم؟ ... خیلی زور داره برام کسی بهم طعنه بزنه که بازی خوردم! که کامران کسی رو میخواست که... که هزار تا چیز میشه جاش گذاشت... خوش انصاف، مجبورت کرده بودم؟ یهو فهمیدی که پسر...
-
خدایا
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 08:51
خدایا... خودت کمک کن... خدایا... خودت نذار حلالمون حرام بشه و حراممون حلال... خدایا... خدایا... کی میشه من :X بزنم برای شیلا ؟ :* خدایا... یادمه روزهایی که انگشتم رو روی جای حلقه میگذاشتم و حسرت داشتنش رو میخوردم... حالا که دارم عقد میخوام :) خدایا... میبینی که چقدر حریصم؟ :) برای همینه که منتظرم خودت بدی... خدایا...
-
به روی خودم نمیارم :)
پنجشنبه 13 دیماه سال 1386 07:17
به روی خودم نمیارم که واقعاً دوست دارم. به روی خودم نمیارم که مظطربم از اینکه چیکار کنیم بریم سر خونه زندگیمون. ولی اگه خواستی من با زانو در خدمت خ.ج. هستم :) خدایا شکرت.... :*
-
قلبم
جمعه 7 دیماه سال 1386 12:46
سرت رو روی سینه ام بگذار، قلبم تند میزند... دارم دیوونه میشم :)
-
درد
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 04:09
سلام دارم دیونه میشم... دارم از درد به خودم میپیچم... شدم مثل بچه شیره... خواستم برات پیغام بذارم ولی نتونستم... خیلی مبارکه که عربی 20 شدی... میدونی... یکی از دلایلی که من محاسبات عددی (که یه درس مزخرفه) و آمار دانشگاه رو دوست دارم اینه ازشون 19 گرفتم. محاسبات رو بیشتر دوست دارم، چون برای نمره ش زحمت کشیدم... راستش...
-
مریمستان
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 09:40
http://maryamestan.persianblog.ir یه بنده خداییه که وهاب لینکش رو گذاشت، وبلاگش قشنگه :) اینم خود وهاب: http://theotherlife.blogfa.com
-
اتاق
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 22:56
اتاق خونه باید 12 متر باشه! اگه کوچیکتر باشه آدم خفه میشه و اگه بزرگتر باشه از شدت بزرگیش آدم تو خودش حبس میشه و اتاقش میشه 1 متر! برای همین باید اتاق 12 متر داشته باشه. دلم میخواد تو خونمون اتاق کارم 12 متری باشه :) حتماً باید فرش داشته باشه که اگه خسته شدم روش ولو شم. باید گرم باشه و نور هم بیاد توش ولی باید بشه نور...
-
امشب در سر شوری دارم
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 02:19
امشب در سر شوری دارم امشب در دل نوری دارم باز امشب در اوج آسمانم باشد رازی با ستارگان امشب یک سر شوق و شورم از این عالم گویی دورم از شادی پر گیرم که رسم به فلک سرود هستی خوانم در بر حور و ملک بر آسمانها غوغا فکنم سبو بریزم، ساغر شکنم امشب یک سر شوق و شورم از این عالم گویی دورم با ماه و پروین سخنی گویم وز بوی مه خود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آبانماه سال 1386 21:57
پر از دردم...
-
من توپ توپم :)
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1386 23:21
یه روز چند تا بچه داشتن فوتبال بازی میکردن که اتفاقاً توپشون میوفته تو خونه همسایه که معتاد هم بوده. یکی از بچه ها میدوه تند تند زنگ میزنه... وقتی معتاده میاد دم در هی میگه: سلام آقاً! توپم، توپم، توپم! معتاده میگه: خوب منم توپ توپم! ولی بقیه رو که زا به راه نمی کنم که! خلاصه! حکایت منه... الان توپ توپم ولی......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 17:29
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن از من گریز تا تو هم در بلا نیفت بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده بر آب دیده ما صد جای آسیا کن خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن...
-
:)
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 15:26
سلام حرفم رو خوردم :) چرا نمی فهمی؟ چرا نمی فهمی که احتیاج داشتم بهت و احتیاج دارم بهت... اون طنابی که داری میبریش من بهش آویزوونم...
-
خستگی
پنجشنبه 19 مهرماه سال 1386 18:28
همه چی خوبه... ولی لب مرز... خدایا شکرت کمکی خسته ام... دوست دارم کمی سیگار بکشم ولی نباید این کار رو بکنم. برای همین بدتر میشم :) نگرانم از آینده... پ.ن. دفعه اول یادم رفت شکر کنم، لعنت بر شیطون :( خدایا شکرت :)
-
شکلاتی :)
جمعه 6 مهرماه سال 1386 22:56
روز بدی بود... حدس میزدنم نماز صبح نور دلم خراب بشه ولی فکر نمی کردم نماز خودم هم دیر بشه... نمیدونم قضا شد یا نه... حتی نماز ظهر و عصرم... بدتر از همه اینکه به چیزهایی فکر میکردم که نباید بکنم... بگذریم... خلاصه ما فعلاً شکلاتی میشیم که دخترک بهاری بمونه... یادمه اولین حرفشو... من مثل بهارم! زود بارونی میشم و زودم...
-
خدایا کمکمون کن
پنجشنبه 29 شهریورماه سال 1386 00:47
خدایا... انگار که همه به یه دیوار بتونی فشارم میدن قول دادم که دکترا بخونم ولی نمیشه... نمیشه :(( همه چی به هم گیر کرده :(( خسته ام... نمیدونم چی کار کنم... خدایا خودت کمک کن
-
دلم تنگه
یکشنبه 25 شهریورماه سال 1386 03:35
دلم تنگه خدایا نمیدونم این فکرا خوبه یا بد... خیلی وقتها همسرم رو در آغوشم فرض میکنم، سرش رو روی سینه م میدونم... میدونم... یه جاییش میلنگه ولی خدا بزرگه
-
هویجوری
یکشنبه 25 شهریورماه سال 1386 03:32
سلام دلم دوسش میاد دلم نگرانه، میترسه که دودر کنه کنکور رو :(( امیدم به خدا میبینی؟ ماه رمضونه و من حتی نفهمیدم که سه روزش گذشته :(( خدایا عزم بهمون بده خدایا کمکمون کن
-
نگرانم
سهشنبه 13 شهریورماه سال 1386 06:07
نگرانم از اینکه نمیدونم چمه خسته ام باید سگ دو بزنم برای این فوق لیسانس خدا بزرگه :)
-
امید
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1386 11:32
سلام در قلب من امید هست. امید به خدا... در قلبم موش کور هم هست... لونه داره... شیطون نخ میبنده به دمبش و میفرستتش تو... ولی در قلب من امید هست. امید به خدا... خدا به من نوری داده که چشم موش کورها رو هم کور میکنه! ایـــــــــــــــــــــــنه! خدایا شکرت! خدایا کمکمون کن خدایا نماز خوب نخوندم چند وقته اصلاً وقتی اینجا...
-
بسم الله الرحمن الرحیم (سوره بقره)
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 06:25
بسم الله الرحمن الرحیم الم ذلک الکتاب لا ریب فیه، هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون و الذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالآخرتهم یوقنون اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون ان الذین کفرو سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم، و...
-
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 05:14
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین الرحمن الرحیم مالک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
-
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 05:12
بسم الله الرحمن الرحیم سلام اینجا قلب منه جاییه که دوست دارم فقط همسرم باشه جایی که فقط برای رضای خدا باشیم خیلی حرف دارم خیلی حرف که بیان نمیشن... احساسم همسرم غمی دلم رو گرفته... غمی که خوبه ولی نمیدونم چیه میدونی... ای کاش عقد کرده بودیم... نمیدونم... شاید صلاح نیست، هرچه خدا بخواهد میدونستی وبلاگت آبیه؟ :) اگه به...