درد

سلام

دارم دیونه میشم... دارم از درد به خودم میپیچم... شدم مثل بچه شیره...
خواستم برات پیغام بذارم ولی نتونستم...

خیلی مبارکه که عربی 20 شدی... میدونی... یکی از دلایلی که من محاسبات عددی (که یه درس مزخرفه) و آمار دانشگاه رو دوست دارم اینه ازشون 19 گرفتم. محاسبات رو بیشتر دوست دارم، چون برای نمره ش زحمت کشیدم...

راستش نفهمیدم که چی به چی شد، ولی احساس کردم که تو حوزه بهت فوق لیسانس میدن... اگه این باشه که خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحالم :* خوش به حالت... هزار و صد دفعه شکر....

... درد دارم...
نمیدونم، گیجم، منگم... دارم دور خودم میچرخم...

عزیز... میفهمم که چقدر دارم بارم رو، رو دوشت میندازم... فکر نکن که نمیبینم که غم من رو هم تحمل میکنی...

خدا خودش کمکمون کنه...
نظرات 1 + ارسال نظر
دخترک پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:32 ب.ظ

پروردگار


سلام:) وقت بخیر
خوبی؟
می‌فهمم خوب نیستی .... همین باعث میشه که منم دیگه نتونم پاتن ترشح کنم و تاب بیارم جلوی دیگران و مکانیسم دفاعی می‌زنم و فرار می‌کنم توی خودم و می‌خوابم و مثل امروز کلاس نرفتم تا با بچه‌ها (سری دوم) روبرو نشم و نپرسن چرا عقد نمی‌کنین؟ برین عقد کنین؟ حداقل صیغه بخونین!!!!

شنبه، روزنه امیدیه که می‌تونه متحولمون کنه! شنبه میشه به دنیا با یه دید و تفکر جدیدی شب بخیر گفت ....

ماها تازه اول راهیم .... هنوز جا داریم تا نامید بشیم! در نامیدی بسی امید است، پایان شبه سیه سپید است:)

غصه نخور:* امید و توکلمون بخدا و سعی می‌کنیم که درست بشیم و از خدا مدد می‌خواهیم که کمکمون کنه و درستمون کنه انشاءالله و در اول و آخر و وسطش هم راضی هستیم به رضای اون! اگه می‌خواد و حال می‌کنه که مشکل‌دار بمونیم، چشم مشکل‌دار می‌مونیم و بازم صداش می‌زنیم تا حال کنه که بنده‌هایی داره‌ که دوستش دارن حتی اگه خوب نیستن و نمی‌تونن کارهای خوب اساسی بکنن:)

دلم می‌خواست بتونم نامیدی درونت رو بکنم و بندازم دور و جاش یه عالمه خوشبختی و سعادت و امیدواری و آرزو و محبت و عشق بزارم:)

انشاءالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد